۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

روز بیست و سوم:

یک روز ولرم - ساعت 4:30 - مثل هرروز...
مثل هرروز ساعت 7 زنگ بیداری ام نواخته میشه و مثل هرروز با یه بازی و التماس به زمان با شمردن تا 50 ورود به یه روز دیگه رو کش دارتر می کنم و مثل هرروز زیادی چشمام گرم میشنو و به اجبار 7:30 دقیقه گشوده می شن!و مثل هر روز و البته نه خیلی ام هرروز!ساعت مدیرها می رسم سرکار! کمی استرس می گیرم اما شانس تو را داشتن همچنان با منه ، مثل هر روز می یوفتم رو یه سری مدرک و با تمام وجود می خوام که این پروژه تموم بشه ، اونام می خوان بیشتر کنارم بمونن آخه همینان که دارن مهندسم می کنن...مهندسی عنوانی که برای رسیدن بهش کلی چیزا فداش شدن...همین روزهای خالی همین روزهای به قول "هسه" ولرم روزهایی که نه خیلی سردی و نه خیلی گرم نه صفری و نه 100 تو این روزها تو فقط هستی یه بودنه کاملا معمولی و نه خاص!روزهایی که توش نه غمی هست و نه شادی و هیجانی همه وهمه هدیه همین مهندس شدنه!روزهایی که وقتی برای غصه و شادی وانتظار نیست...هیچ زنگ و پیامی انتظارت نیست...این روزها من فقط منتظر یه ساعتم...ساعت 4:30 مثل هرروز با الی و فقط الی زیر باران و شب به خیر گفتن به یه تیکه آهن که اون آلارم ساعت 7 یه روز ولرم دیگه روشه و من به خودم قول میدم که تمکین کنم از این ساعت 7!و از آنجا که تمکین یک لغت بسیار توهین آمیز در فرهنگ لغات الی است می دانم که فردا هم روزدیگری خواهد شد مثل هرروز... البته خدارو چه دیدی شاید اون شنبه معروف که همه توش رژیم می گیرن منم الی را راضی کردم که 6:30 بلند بشه که کمی هم نرمش کنیم و این نرمش بشه همه هیجان یک روز ولرم...

دنبال کننده ها

درباره من

عکس من
مطالب مندرج در این صفحه نوشته های شخصی نویسنده "الی" می باشد و درج مطالب چه با ذکر و چه بی ذکر منبع غیر مجاز است...با سپاس...