۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

روز سوم:

برای سهراب...
امروز رسیدم به همان نقطه ای که پارسال بودم...دوباره از زمین و آسمان برام بارید...اونم با کلی بغض! پارسال کلی خودم رو سرزنش کردم که چرا یکم فکر نکرده بودم چرا توانایی هامو واقعی تر ندیده بودم!اونوقت به خودم قول دادم تصمیمی بگیرم با کلی دقت که آخر راه جز رسیدن چیزی نباشه و من مطمئن بودم که به هر چی که میخوام میرسم...با اینکه سر کار میرفتم و یه جورائی این یه موقعیتی بود که شاید خیلی از جوونا خواستشو داشتن اما با مکالمه ذهنی پر رنگی در گیر بودم که نباید برم! باید مرخصی بگیرم ، کار همیشه هست! اما اگه ایندفعه هم تو کنکور بازنده بشم خیلی فرصت از دست رفته...با این همه تحت تاثیر اطرافیان مرخصی نگرفتم!با اون همه کار و خستگی و مطلب فقط مغزم ١ ماه فرصت داشت! حالا امروز بعد از اومدن جواب ٣ تا از کنکورها دیدم تو دو تا شون ناباورانه بین رتبه ٢٠:٣٠ گیر افتادم!(البته منظور آن برنامه علمی و تخیلی نیست) آخرین نفر 20 بود و من 30!...! احساس بدون سانسور الآنم یه شکستن اساسی! یه رفتن و نرسیدن مداوم که منی رو که فکر میکردم به هر چی میخوام میرسم نا امید کرده آنقدر که...!
اما وقتی نرگس گفت بنویس...بی سانسور بنویس یکم آروم شدم.نوشتن تنها چیزیه که آدم را خالی میکنه حتی آدم خودش را بعد از نوشتن بهتر می بینه...بهتر می بینم که الی چقدر خسته و پر از غر! وقتی همه هدفتو رو یه چیز بذاری با نرسیدنش همه چیز از بین میره... اما تو این روزا اونور سکه زندگی یه جای خجالتم برام میذاره...یه جای گفتن بازم خدایا شکرت که همه خانواده سالم کنار همیم ...شکرش که حداقل من برگه سوالای کنکورمو دیدم یا حتی مامانمم به قدر من غصه خورد برای مردودیم نه برای نبودنم!...که سهراب حتی به روز کنکور نرسید که غصه مادرش از نبودنشه نه از...شایدم آرمانی تر اینکه باید افتخار کنه رتبه یک کنکور غیرت سال 88 برای سهراب و سهرابهاست و من چقدر میتونم خودخواه بشم که فقط برای نرسیدن به همچین خواست کمی اینقدر بشکنم!واقعا مادراشون چطوری دارن میگذرونن؟چقدر قوی اند؟واقعا چقدر؟
اگه نتیجه غصه امروز من شکستنه!غصه اونا...اگه من با همچین اتفاقی دنیا برام یه زندونه که توش گیر افتادم!برای اونا چیه؟ وای که چقدر زندگی ما آدما با هم فرق می کنه!
چقدر بعضی وقتها ایمان میارم که باید دنیای دیگری باشه که همه به یک قدر و به اندازه لیاقتشون به خواسته هاشون برسن...منم دوباره شروع می کنم و الآنم میرم مامانمو می بوسم و ازش میخوام غصه نخوره که شاید مادرا باید غصه های اصلی تری را تو بدترین شرایط تجربه کنن که اینها در مقابلش ناچیزه!البته خدا همچین روزائی رو برای هیچ مادری نیاره.
آمین یا ربّ العالمین

دنبال کننده ها

درباره من

عکس من
مطالب مندرج در این صفحه نوشته های شخصی نویسنده "الی" می باشد و درج مطالب چه با ذکر و چه بی ذکر منبع غیر مجاز است...با سپاس...